جدول جو
جدول جو

معنی بامبول باز - جستجوی لغت در جدول جو

بامبول باز(فِ / فَ بَ دَ / دِ)
شیوه باز، آدمی که بامبول میزندیا بامبول سوار میکند، (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده)، حقه باز، متقلب، دغل، (یادداشت مؤلف)، دغل باز، که حقه سوار کند، که تزویر و مکر بکار برد، که رنگ هابرآرد در کارها، که دوز و کلک بکار دارد، کلک باز، کسی را گویند که در وطن پای بند و عاجز شده باشد و در غایت عسرت و پریشانی گذراند، (آنندراج) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء)، کسی باشد که در وطن به جان رسیده بودو سفر نتواند کردن و بیچاره و پای بسته بود، (فرهنگ اوبهی)
لغت نامه دهخدا
بامبول باز
حقه باز، نیرنگ باز، کلک، حیله باز، حیله گر، فریبکار، بامبولی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

در تداول عامه، شرم زده وافسرده. وجهۀ خود را از دست داده: ’دختر یک باره کنف شد و احساس حقارت شدیدی کرد’. (فرهنگ فارسی معین) ، دارای چین و چروک و کثیف شده (پارچه و مانند آن). (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کنفت شود
لغت نامه دهخدا
(مُ فَ سَ)
در تداول عامه، حقه بازی کردن. تزویر کردن. رجوع به بامبول و بامبول باز شود، غرفۀ سر ناپوشیده. الغرفه بلاسقف. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 181)
لغت نامه دهخدا